Sunday, October 15, 2006

5) بيزارم از حقيقت که حق آنجا نباشد

عيسی عليه السلام بسيار خنديدی. يحيی عليه السلام بسيار گريستی. يحيی به عيسی گفت که تو از مکرهای دقيق، قوی ايمن شدی که چنين می خندی. عيسی گفت که تو از عنايتها و لطفهای دقيق لطيف غريب حق، قوی غافل شدی که چندين می گريی. ولي ای از اوليای حق درين ماجرا حاضر بود؛ از حق پرسيد ازين هر دو که را مقام عاليترست؟ جواب گفت که احسنهم بی ظناً. يعنی انا عند ظن عبدی بی. من آنجا ام که ظن بنده من است. بهر بنده، مرا خياليست و صورتيست. هر چه او مرا خيال کند من آنجا باشم. من بنده آن خيالم که حق آنجا باشد؛ بيزارم از حقيقت که حق آنجا نباشد. خيالها را ای بندگان من پاک کنيد که جايگاه و مقام من است.
اکنون تو خود را بيازما که از گريه و خنده، از صوم و نماز و از خلوت و جمعيت و غيره تو را کدام نافع تر است و احوال تو به کدام طريق راست تر می شود و ترقی ات افزونتر! آن کار را پيش گير. استفت قلبک و ان افتاک المُفتون!

1 Comments:

Blogger ورووجک said...

اکنون تو خود را بيازما که از گريه و خنده، از صوم و نماز و از خلوت و جمعيت و غيره تو را کدام نافع تر است و احوال تو به کدام طريق راست تر می شود

1:42 AM

 

Post a Comment

<< Home