Wednesday, November 08, 2006

6) آن عقل نباشد

...اما عقل جهد خود را کی رها کند؟ و اگر جهد خود را رها کند آن عقل نباشد. عقل آنست که شب و روز مضطرب و بيقرار باشد از فکر و جهد و اجتهاد نمودن در ادراکِ باری؛ اگرچه او مُدرَک نشود و قابل ادراک نيست.
عقل همچون پروانه است و معشوق چون شمع. هرچند که پروانه خود را بر شمع زند بسوزد و هلاک شود. اما پروانه آنست که که هرچند بر او آسيب آن سوختگی و الم می رسد، از شمع نشکيبد. و اگر حيوانی باشد مانند پروانه که از نور شمع بشکيبد و خود را بر آن نور نزند، او خود پروانه نباشد. و اگر پروانه خود را بر نور شمع می زند و پروانه نسوزد آن نيز شمع نباشد. پس آدمی که از حق بشکيبد و اجتهاد ننمايد او آدمی نباشد و اگر تواند حق را ادراک کردن آن هم حق نباشد!
پس آدمی آنست که از اجتهاد خالی نيست و گرد نور جلال حق می گردد بی آرام و بيقرار و حق آنست که آدمی را بسوزد و نيست گرداند و مُدرَک هيچ عقلی نگردد.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home